چه خوب میشد اگر اسب خوشخیالیها
به جای غصّه قدم میزد این حوالیها
و چارنعل شتابان به عرش میرفتیم
به جستجوی گل از بوتههای قالیها!
سراغ عشق گرفتم، تو را نشان دادند
درون کوچهی از اضطراب خالی، ها!
تو را رها شده دیدم.، نه!، دست در دستش
شبیه کوزهی خیام و دستمالیها!
دلم بسوخت از اندوه و دردِ این حسرت
که خاک پای تو شد منقل بلالیها
به سیب عشق قسم! خاطرات سروت هست
بلند و سبزتر از جنگل شمالیها!
بیا و قشم دلم را بگیر از استعمار
که ظلم میچکد از کاخ پرتغالیها
کمی به غمزه ببار ابر آرزو را تا
ز خاطرم برود دور خشکسالیها
چه خوب میشد اگر درد عشق درمان داشت
و میرسید به پایان مریضحالیها
(علی نادری بِنی)
میشد ,عشق ,تو ,دلم ,، ,قشم ,خوب میشد ,چه خوب ,تو را ,میشد اگر ,قشم دلم
درباره این سایت